پدیده ای به معنای واقعی پدیده!!!!!!!
سلام نی نی نازم امروز میخوام از اتفاقات این چن روز واست بگم
جمعه من و بابا جونت با و بابابزرگ و مامانی مهناز رفتیم هایپر مارکت پدیده که خیلی بزرگ و عالی یودو یکم خرید کردیم روز شنبه بود که بابابزرگ مهربونت(پدر شوهرمهربون من) به بابا مهران گفته بود که اگه بعدازظهر بیکار بودی بیا تا هایپر مارکت پدیده بریم آخه تو روزنامه تبلیغ کردهکه امروز ٤٠% تخفیف داره بعد مهرانی هم زنگ زد به من که شب میام از آموزشگاه دنبالت تا بریم خرید خلاصه شب حاضر شدمو همسرگرام اومد دنبالم وسطای راه بودیم که دوباره مامان مهناز زنگ زد که جنساش تموم شده باشه فردا بریم خلاصه ما هم از نصفه راه برگشتیم و بی خیالش شدیم ولی آخه مگه امکان داره بزرگترین هایپر خاورمیانه تو چن ساعت جنساش تموم بشه
خلاصه باز فردا صبح که بیکار بودیم من و مهرانی گفتیم بریم شاید چیزی خریدیم اولش که خیلی ترافیک نبود ولی به میدون اول شاندیز که رسیدیم وااااااااای تقریبا یک ساعت تو ترافیک بودیمحالا نه امکان برگشت وجود داشت و نه رفت بعد از کلی کلافه شدن و پشیمانی با سیلی از جمعیت به درب ورودی رسیدیمکه دیدیم باز هم سیلی از جمعیت پشت درهای بسته منتظرن خلاصه اینکه فهمیدیم آدما از ساعت ٦ صبح اومدنو تا الان ١٠هزار نفر رفتن داخل و ظرفیت پارکینگ و خود سالن هایپرمارکت در حد انفجار پره خیلی شیک و مجلسی راه برگشتدر پیش گرفتیم و این هم شد یه خاطره ی خنده دار ولی واقعا تا به حال این همه آدم رو یکجا ندیده بودم
.