آغاز زندگی مامانی و باباییآغاز زندگی مامانی و بابایی، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره
هم آشیونه شدن ماهم آشیونه شدن ما، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره
مامان آیندهمامان آینده، تا این لحظه: 32 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره
بابا جون آیندهبابا جون آینده، تا این لحظه: 35 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

TOPOLOOOOO

سالگرد پایان من و تو- آغاز ما

1393/4/14 13:25
339 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نی نی  جونمniniweblog.com

بالاخره امتحانام تموم شد و یه نفس راحت کشیدیم تو این چن وق بابا جون خیلی اذیت شد خیلی تو درسا بهم کمک کرد با اینکه هم بالا سر کارگرای ساختمون بود و  موسسه میرفت و حرم و تمام وقتش پر بود ولی با این حال خیلی بم کمک کردniniweblog.com

امشب دومین سالگرد ازدواجمونهniniweblog.com  ، دو سال پیش تو همچین شبی بهترینشب زندگیمniniweblog.com رو داشتم نزدیک ساعت 12 بود که همه حاضر شدیم و ندا جون و حسین(دختر خاله پسر خاله بابا جون) هم اومدن و به طرف حرم راهی شدیم شب نیمه شعبان بود و شلوغ تقریبا ساعت 2 رسیدیم حرم امام رضا(ع) و رفتیم دارلحجه واااای چه انژی عجیبی داشت هیچ وقت این حالت رو تجربه نکرده بودم یه بغض شیرین تو گلوم گیر کرده بود انقدر فشار روم بود که حس میکردم الانه که غش کنم و از حال برم  فضا خیلی زیبا بود پر بود از بوی گلاب و صلوات یه عالمه عروس و داما بودن که با تعداد زیادی همراهی اومده بودن انقدر صدای دعا و صلوات بود که به سختی صدا به صدا میرسید خلاصه چادر سفیدی رو که مادربزرگ شوهرم بهش داده بود و وصیت کرده بود که شب عقدت حتما این چادر رو سر عروس خانم بذاری رو  پوشیدم  و با هم کلاسی دانشگام روی سجاده ای که مادر شوهرم آورده بود نشستیم و آقای روحانی با لباس سفید اومدن و خطبه ی عقدمون رو خوندن بعد از گفتن بله انگار یه سطل اب یخ روم پاشیدن  تمام بدنم یخ بود خلاصه بابام دست منو گرفت و گذاش تو دست شوهرم  بعدش دیگه روبوسی با همه و....

اینم ازخاطره ی اون شب

نی نی  نازم به خدا جون بگو :  هزار مرتبه شکرش میکنم که بابا جونت رو به من داده چون بهترینه و تو بهترین و بدترین لحظات زندگیم پشتم بود اصلا تنهام نذاشت خیلی وقتا اذیتش کردم  خیلی وقتا کم حوصلگی کردم شاید هم بی حوصلگی کردم نامهربونی هایی که کردم  ولی اون خیلی بزرگ تر از اونی بود که حتی خم به ابروش بیاره.niniweblog.com

نمیدونم این پست رو کی میخونه ولی هر وقت که دیدیش عزیزم: خیلی دوست دارم خیلی عاشقتم niniweblog.com خیلی بیشتر از همیشه هایی که گذشت ببخشniniweblog.com که نتونستم امشبو واست اونجوری که باید آذین ببندم و جشن بگیرم ولی قول میدم سال بعد جبران میکنم....                                                    niniweblog.com

پسندها (6)

نظرات (4)

الهه مامان مبین
14 تیر 93 15:53
عزیز دلمممممممممممممم چقدر با احساس نوشتی . ایشاا.. که همیشه همیشه در کنار خونواده مهربونت شاد و سلامت زندگی کنی . ما دوستون داریم خیلییییییییییییییییییییییی
مامانی و بابایی جونا :)
پاسخ
فدات بشم عزیزم مرسی که بهمون سر میزنی منم خیلی دوست دارم اینم یه ماچ آبدار واسه قند عسل
مامان آینده
15 تیر 93 9:58
سلام.ممنونم از حضورت. سالگردتون مبارک. مامان اینده
مامانی و بابایی جونا :)
پاسخ
مرسی عزیزم
مامی سارا
16 تیر 93 22:45
سالگرد ازدواجتون مبارک انشالا همیشه کنار هم به خوشی زندگی کنین خسته امتحانات نباشی
مامانی و بابایی جونا :)
پاسخ
خیلی ممنون عزیزم
مامان آرمیتا
11 آبان 93 7:33
یه کیک خیلی خوش طعم/با چندتا شمع روشن یکی به نیت تو/یکی ازطرف من الهی که هزارسال همین جشنو بگیریم/به خاطر وجودت به افتخار بودن..!
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به TOPOLOOOOO می باشد