آغاز زندگی مامانی و باباییآغاز زندگی مامانی و بابایی، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره
هم آشیونه شدن ماهم آشیونه شدن ما، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره
مامان آیندهمامان آینده، تا این لحظه: 32 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره
بابا جون آیندهبابا جون آینده، تا این لحظه: 35 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

TOPOLOOOOO

بهار اومد گلا وا شد، دل ما باز خاطر خواه شد....

1394/1/20 11:52
1,038 بازدید
اشتراک گذاری

بوی عیدی، بوی توپ، بوی کاغذرنگی،
بوی تند ماهی‌دودی وسط سفره‌ی نو،
بوی یاس جانماز ترمه‌ی مادربزرگ،

با اینا زمستونو سر می‌کنم،
با اینا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!

شادی شکستن قلک پول،
وحشت کم شدن سکه‌ی عیدی از شمردن زیاد،
بوی اسکناس تانخورده‌ی لای کتاب،

با اینا زمستونو سر می‌کنم،
با اینا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!

فکر قاشق زدن یه دختر چادرسیا،
شوق یک خیز بلند از روی بته‌های نور،
برق کفش جف‌شده تو گنجه‌ها،

با اینا زمستونو سر می‌کنم،
با اینا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!

عشق یک ستاره ساختن با دولک،
ترس ناتموم گذاشتن جریمه‌های عید مدرسه،
بوی گل محمدی که خشک شده لای کتاب،

با اینا زمستونو سر می‌کنم،
با اینا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!

بوی باغ‌چه، بوی حوض، عطر خوب نذری،
شب جمعه پی فانوس توی کوچه گم شدن،
توی جوی لاجوردی هوس یه آب‌تنی،

با اینا زمستونو سر می‌کنم،
با اینا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!

سلام عزیز دلم niniweblog.com

اول عذر خواهی میکنم به خاطر اینهمه تاخیرniniweblog.com بعدش میریم سراغ گپ خودمونی در مورد این چن وقت.نی نی جونم من عاشق بهارم.عاشق گل و هوای خوب بهار و.....امسال سال خیلی خیلی خوبی واسم بود چون اولین سالی بود که با عشقم(بابایی جون شما) زیر سقف خونه خودمون بودیم و با هم سفره هفت سینمون رو چیدیمniniweblog.comniniweblog.com واااای اگه بدونی چقد ذوق داشتم.قربون بابا جونتم برم که اونم پا به پای من واسه همه چی زحمت کشید niniweblog.comاز خرید ظرف های سفره هفت سین بگیر تا خونه تکونیniniweblog.com و پذیراییniniweblog.com.امسال تخم مرغ رنگی های سر سفره رو خودم رنگ کردم و موقع رنگ کردنشون داشتم به این فکر میکردم که کی میشه با تو بشینم و تو سرتا پاتو رنگی کنی و با هم تخم مرغ های هفت سین و نزیین کنیمniniweblog.com

خلاصه که خیلی عید بهم چسبید امسال. لحظه سال تحویل ساعت 2:15 شب بود که من و بابایی تا اون موقع بیدار موندیم و کلی با هم رقصیدیم و شادی کردیم که وقتی اومدی پیشم حنما عکس و فیلم هاشو میبینیniniweblog.comniniweblog.com.امسال سال بز هست (سالی که من توش به دنیا اومدم)تا امروز که 20 روز از عید میگذره خدا رو شکر خیلی بارون داشتیم niniweblog.comو اینطور که از بهارش پیداست سال نیکویی در پیش داریمniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com. با این که فک میکردیم امسال خیلی مهمون نیاد واسمون چون سال اولی بودیم ولی بازم خیلی مهمون داشتیم و کلی ذوق میکردیم و هرکس میومد خونمون میگفت انشاا... سال بعد 3تا میشینniniweblog.com. بابا بزرگ جون هم رفته بود 3تا ماهی قرمز برامون خریده بود و میگفت این شما و بچتونین که انشاا...سال دیگه هستniniweblog.comخلاصه که همه عاشق و منتظر اومدن شما هستن.ولی بابایی جون میگه هنوز زوده و ما باید آمادگی لازم واسه پذیرایی از شما رو به طور کامل داشته باشیم.niniweblog.com

1روز بعد عید مامان جون من و محبوبه جون اومدن خونمون .مامانی خیلی نموند و فرداش رفت ولی محبوبه جون یه هفته پیشمون موند و کلی خوش گذروندیم.13بدر هم خونه موندیم و صفا کردیم تو حیاط خونه خودمونniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com.الان سر کارم هستم یکم کار دارم دوباره میام پیشت و بقیه چیزا رو بهت میگم نانازم فهلا....
 

پسندها (1)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به TOPOLOOOOO می باشد